زندگي‌نامه امام سيد روح‌الله خميني

زندگي‌نامه امام سيد روح‌الله خميني-از ويكي‌پديا، دانشنامهٔ آزاد

سيّد روح‌الله مصطفوي موسوي خميني معروف به آيت‌الله خميني و در ميان طرفدارانش و به توصيه آنها در ايران مشهور به امام خميني (۱ مهر ۱۲۸۱۱۳ خرداد ۱۳۶۸) فقيه و مرجع تقليد شيعه و اولين رهبر ايران در نظام جمهوري اسلامي بود.

 

 

خانواده

سيد مصطفي پدر خميني، روحاني[۱].[۲] و مجتهد ساكن خمين بود[۳] [۴]

حاصل ازدواج سيد مصطفي با هاجر، دو فرزنددختر بنام مولودآغا خانم و فاطمه و سه فرزندپسر به نام‌هاي مرتضي، نورالدين و روح‌الله بود.[۱] روح‌الله آخرين فرزند اين خانواده بود. سيد مصطفي در ذي‌الحجه ۱۳۲۰ (اسفند ۱۲۸۱ هجري شمسي) و در پنج‌ماهگي روح‌الله، در مسير خمين به اراك مورد حمله قرار گرفت و با اصابت چند گلوله به ناحيه كتف و كمر كشته شد و جنازه وي به نجف منتقل و درآنجا دفن شد.[۵]

مادر او، بانو هاجر، نيز از پيشينه‌ي مذهبي برخوردار بود. او دختر آيت‌الله ميرزا احمد[۶] و از نوادگان آيت‌الله خوانساري (صاحب زبده‌التصانيف) بود.[۷]

سيد روح‌الله خميني و برادرش سيد مرتضي
سيد روح‌الله خميني، فرزندش احمد و نوه‌هايش حسن و ياسر

تولد

خميني در سحرگاه بيستم جمادي‌الثاني ۱۳۲۰ هجري قمري – كه روز تولد فاطمه زهرا دختر محمد، پيامبر اسلام، نيز محسوب مي‌شد – برابر با چهارشنبه، اول مهرماه سال ۱۲۸۱ هجري خورشيدي (۲۴ سپتامبر ۱۹۰۲ ميلادي)،[۸] كه با يك روز پيش از آن يعني آخر شهريور نيز تطبيق داده مي شود، در شهر خمين[پانويس ۱][۱] از توابع استان مركزي واقع در ۲۰۰ كيلومتري جنوب تهران به دنيا آمد.[۱] برخي منابع روز سي شهريور را به عنوان زادروز او در نظر گرفته‌اند.[۹]

كودكي و نوجواني

كودكي

خميني در دوران كودكي (نفر سمت راست)

روح‌الله در پنج‌ماهگي، پدرش را از دست داد و در نتيجه وظيفه‌ي سرپرستي و تربيت او به دست مادرش هاجر، عمه‌اش صاحبه و نيز دايه‌اش، ننه‌خاور افتاد.[۱۰] با وجود آن‌كه در زمان مرگ پدر، روح‌الله تنها پنج‌ماه سن داشت، اما بعدها و در ادامه‌ي حيات خود (احتمالاً بعد از اين‌كه در جريان چگونگي از دست دادن پدرش قرار گرفت[پانويس ۲]) همواره از پدر خود ياد مي‌كرد، به‌گونه‌اي كه در بزرگسالي براي خود نام خانوادگي «مصطفوي» برگزيد[پانويس ۳] و در جواني بعضي نوشته‌هايش را با نام «ابن الشهيد» تمام مي‌كرد.

روح‌الله در كودكي به وضوح از كودكان هم‌سن‌وسال خود خاص‌تر به نظر مي‌رسيد. در آن زمان بازي محبوب و رايج بين كودكان، بازي «دزد و وزير» بود كه او هم مانند بسياري از كودكان هم‌سن خود به اين بازي علاقه داشت. حتي كودكان ديگر هم متوجه خاص بودن شخصيت او شده بودند، به‌گونه‌اي كه با ورود او به بازي نقش شاه و يا نهايتاً وزير به او داده مي‌شد. فرزندش سيداحمد بعدها در اين مورد مي‌گويد: «پدرم با وجود اين‌كه كودكي خردسال بيش نبود، اما هميشه در بازي‌اي كه انجام مي‌داد اصرار داشت نقش شاه را داشته باشد.»[۱۱]

در دوران كودكي، او به نقاشي نيز علاقه‌ي زيادي داشت.[۱۰] با آن‌كه معلم نقاشي نداشت، اما در همان سنين يكي از تصاوير خيالي‌اش از خانه فراتر رفت و در ميان اقوام و دوستان دست‌به‌دست شد. در اين نقاشي، تنها دو رنگ به كار رفته بود: مركب سياه و دواگلي (مركوركروم). روح‌الله در آن مجلس شوراي ملي را بزرگ‌تر از ابعاد تالار بزرگ خانه‌شان رسم كرده بود و سرهايي را با عمامه‌هاي سياه و سفيد و كلاه‌هاي بوقي و پوستي به عنوان نمايندگان مجلس، دور اتاق جا داده بود. بر پشت بام تالار تعداد زيادي دايره به عنوان توپ كشيده بود به‌گونه‌اي كه چند عدد از توپ‌ها پشت‌بام را سوراخ كرده و روي سر نمايندگان مجلس افتاده و از زير در تالار خون سرخ روان بود.[۱۲]

شرايط تربيتي

با وجود اين‌كه روح‌الله پنجمين فرزند سيد مصطفي محسوب مي‌شد، اما پدرش علاقه و اصرار زيادي بر تربيت او براساس تعليمات دين اسلام داشت، به گونه‌اي كه نقل است به دايه‌ي روح‌الله – ننه‌خاور – چنين گفت: «تا وقتي كه پسرم روح الله را شير مي‌دهي، دست به سوي هيچ سفره‌اي جز سفره‌ي خود و يا غذايي كه از خانه‌ي من براي تو فرستاده مي‌شود، دراز مكن.» [۱۳]

وي دوران كودكي و نوجواني را تحت سرپرستي مادرش «بانو هاجر»، عمه‌اش «صاحب خانم» (صاحبه خانم اشتباه است) و دايه‌اش «ننه خاور» سپري كرد. صاحب خانم پس از ترور برادرش (پدر خميني) به تهران رفت و با عين‌الدوله صدر اعظم مظفرالدين شاه ديدار كرد و خواستار قصاص شد كه عاقبت اين امر محقق گرديد. عمادالدين باقي درباره آنها مي‌گويد: «روح‌الله كه آخرين و كوچك‌ترين فرزند بود، تحت تربيت عمه‌اش صاحبه خانم قرار گرفت و گويا بارها خاطرات مربوط به زندگي و شهادت پدرش را از زبان او شنيده بود... ننه خاور دايهٔ روح‌الله نيز از زنان نادر روزگار بود. او كه در شير دادن به خميني به هاجر ياري مي‌رساند، اسب سواري ماهر بود و حتي از روي اسب تيراندازي مي‌كرد و به هدف مي‌زد.»

روح‌الله در خانواده‌اي اهل علم و دين و نسبتاً متمول بزرگ شد. همچنين با توجه به جايگاه خانوادگي خميني، وي از كودكي مورد توجه و احترام مردم خمين و [۱۴]

آغاز تحصيلات

در قرن سيزدهم خورشيدي در بيشتر مناطق ايران و از جمله خمين تقريباً مدرسه به شكل امروزي وجود نداشت و آن گروه از مردم كه به تربيت و تحصيلات فرزندان خود اهميت مي‌دادند، آنها را به مكتب خانه مي‌فرستادند، تا خواندن و نوشتن و قرآن و ادبيات فارسي بياموزند. تبعاً خميني نيز به مكتب فرستاده شد و نزد «ملا ابوالقاسم» به فراگيري «عم جز»، گلستان و بوستان سعدي و چند كتاب ادبي ديگر پرداخت.

پس از اتمام اين دروس كساني كه مي‌خواستند به تحصيل ادامه دهند، به اراك مي‌رفتند. اما با توجه به وقوع جنگ جهاني اول و اوضاع آشفته كشور، ديگر امكان مسافرت به اراك براي نوجوانان وجود نداشت. لذا بزرگان خمين تصميم گرفتند، مدرسه‌اي به سبك مدارس جديد ايجاد كنند. اين مدرسه سه معلم داشت، كه يكي مدير بود و سر كلاس درس هم مي‌رفت و يكي ديگر از آنها به نام ميرزاعلي خان، معلم زبان فرانسه و يك فرد معمم نيز معلم زبان فارسي بود. «آقا شيخ فضل‌الله» عموي مادر خميني نيز معلم شرعيات بود. خميني نيز به اين مدرسه رفت. علاوه بر آن خانواده وي كه از وضع مالي خوبي برخوردار بودند، برايش معلم سرخانه گرفتند. نام اين معلم «افتخارالعلما» بود و در غياب او مادرش به شاگردان درس مي‌داد. آيت‌الله پسنديده برادر بزرگ خميني مي‌گويد سواد مادرش بيشتر از خود افتخارالعلما بود و من نزد مادرش هيات، نجوم و حساب مي‌خواندم. خميني پس از آن كه مقطع ابتدايي را نزد افتخارالعلما تمام كرد، درس منطق را به او تدريس كرد.[۱۴]

او در شش‌سالگي تحصيل قرآن و ساير علوم ابتدايي رايج آن زمان را آغاز كرد.[۱۵] نخستين آموزگاران روح‌الله، شيخ ميرزاجعفر و ملا ابوالقاسم بودند. ميرزا جعفر – كه از بستگان مادرش بود[۱۶] - هر روز صبح به خانه‌ي آن‌ها مي‌آمد و به روح‌الله پنج‌ساله خواندن و نوشتن مي‌آموخت.[۱][نيازمند منبع]

او زبان عربي را نيز نزد شيخ‌جعفر آموخت. روح‌الله تحصيلات خود را با حفظ كردن قرآن در مكتبي كه در نزديكي خانه‌ي آن‌ها توسط ملاابوالقاسم راه‌اندازي شده بود ادامه داد و در سن هفت‌سالگي حافظ قرآن شد.[۱۷][۱۶] پس از آن‌كه او در مكتب ملا ابوالقاسم همه‌ي آن‌چه كه در مكتب‌خانه‌هاي آن دوران مرسوم بود را آموخت، به مدرسه – كه جزء مراكز تازه‌تأسيس آن زمان به حساب مي‌آمد – رفت.[۱][نيازمند منبع] حسن مستوفي، فرزند خاله‌ي روح‌الله كه در كودكي هم‌درس و هم‌بازي هم بودند، در مورد مدرسه‌ي روح‌الله مي‌گويد[۱۸]: «ما با هم به مدرسه‌اي مي‌رفتيم كه به سبك مدارس فرانسوي، ميز و صندلي داشت.»

احتمالاً وجود خان‌هاي متمول در خمين باعث به وجود آمدن مدارس جديد در آن ناحيه شده بود. آن‌گونه كه در «سرگذشت‌هاي ويژه از زندگي امام خميني» آمده است، نام آن مدرسه‌ي تازه تأسيس «احمديه» بوده است.[۱۹]

از آثار به‌جامانده از دوران كودكي روح‌الله اين‌طور برمي‌آيد كه او از همان دوران نسبت به وقايع و حوادث سياسي و اجتماعي جامعه حساس بوده است، به‌گونه‌اي كه برخي از حوادث مربوط به آن دوران، مانند بمب‌باران مجلس، در نقاشي‌ها و مشق‌هاي خوش‌نويسي دوران كودكي و نوجواني او منعكس شده‌است. از جمله قطعه‌شعري كه در دفترچه‌ي يادداشت دوران نوجواني (۹ يا ۱۰ سالگي) او با عنوان «غيرت اسلام، كو جنبش ملي كجاست» و خطاب به ملت ايران درج شده‌است[۱۰]:

هان اي ايرانيان، ايران اندر بلاست   مملكت داريوش اندر نيكولاست

مي‌توان از اين دست‌نوشته به عنوان اولين بيانيه‌ي سياسي دوران نوجواني روح‌الله ياد كرد.

روح‌الله در ادامه تحصيلات مقدماتي خود را نزد ميرزامحمد افتخارالعلماء و سپس عموي مادر خود، حاجي ميرزا محمد مهدي ادامه داد. اولين استاد درس منطق او، شوهر خواهرش ميرزا رضا نجفي خميني بود.[۱۷] از اساتيد ديگر او در اين دوران مي‌توان از شيخ علي محمد بروجردي، شيخ محمد گلپايگاني، و عباس اراكي نام برد.[۲۰]

او هم‌چنين بخشي از تحصيلات پايه‌اي خود در خمين را نزد برادر بزرگ‌تر خود، مرتضي[پانويس ۴] گذراند[۲۱] و با او كتاب نجم‌الدين كتيب قزويني – المطول البديع و المعاني - و شرحي بر معاني و لغت كتاب السيوطي را كار كرد.[۱][نيازمند منبع]

او خط و خوش‌نويسي را نزد يكي از اساتيد مدرسه‌ي تازه‌تأسيس آقا حمزه محلاتي آموخت.[۱][نيازمند منبع]

شرايط سياسي و اجتماعي

شرايط اجتماعي و سياسي ايران و خمين در سال‌هاي ۱۲۹۰ تا ۱۳۰۰ كه هم‌زمان با نوجواني سيد روح‌الله خميني بود، بسيار آشفته بود. حكومت مركزي ضعيف شده بود و خوانين محلي قدرت يافته بودند و باني مرگ پدر سيد روح‌الله خميني نيز شدند. علاوه بر آن در جاي جاي كشور اشرار دستجات مختلفي تشكيل داده و به شهرها و آبادي‌ها حمله كرده و مردم را غارت مي‌كردند. لذا مردم از كودكي و نوجواني روحيه سلحشوري يافته، مي‌آموختند كه براي حفاظت از خود با اشرار و بيگانگان مبارزه كنند. سيد روح الله خميني خود درباره دوران كودكي و نوجواني اش مي‌گويد: من از بچگي در جنگ بودم… ما مورد هجوم «زلقي‌ها» بوديم، مورد[هجوم] «رجبعلي‌ها» بوديم و خودمان تفنگ داشتيم و من در عين حال كه تقريباً شايد اوايل بلوغم بود، بچه بودم، دور اين سنگرهايي كه بسته بودند در محل ما و اينها مي‌خواستند هجوم كنند و غارت كنند، آنجا مي‌رفتيم، سنگرها را سركشي مي‌كرديم… ما در همان محلي كه بوديم يعني خمين كه بوديم، سنگربندي مي‌كرديم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگي‌ام. بچه شانزده هفده ساله، ما تفنگ دستمان بود و تعليم و تعلم هم مي‌كرديم… ما سنگر مي‌گرفتيم و با اين اشراري كه بودند و حمله مي‌كردند و مي‌خواستند بگيرند و چه كنند [مقابله مي‌كرديم]. هرج و مرج بود… يك دفعه هم يك محله خمين را گرفتند و مردم با آنها معارضه كردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزء آنها بوديم.»[۲]

جنگ جهاني اول و مرگ عمه و مادر

روح‌الله خميني سيزده سال داشت كه جنگ جهاني اول آغاز شد و هرچند ايران اعلام بيطرفي كرده بود، لشكريان روسيه، بريتانيا و عثماني از شمال، جنوب و غرب وارد ايران شدند و كشور را مورد تاخت و تاز قرار دادند و وي شاهد بود، چگونه در نبود حكومت مقتدر مركزي فوجي از سپاه روس در مسير خود خمين را مورد تاخت و تاز قرار دادند. وي خود خاطره جنگ جهاني اول را به ياد مي‌آورد. او مي‌گويد: «من هر دو جنگ بين‌المللي را يادم هست… من كوچك بودم لكن مدرسه مي‌رفتم و سربازهاي شوروي [روسيه تزاري] را در همان مركزي كه ما داشتيم، در خمين، من آنها را آنجا مي‌ديدم. ما مورد تاخت و تاز واقع شديم در جنگ بين‌المللي اول.»[۲][۲۲]:

در شرايطي كه دو سال و نيم از شروع جنگ جهاني اول مي‌گذشت، اجساد كشته‌شدگان جنگ باعث شيوع وبا در شهر شده بود. در آن زمان موثرترين داروي موجود كه كمي از كشتار ناشي از وبا مي‌كاست، ماست بود. اما سربازان روس ماست‌ها را از خانهٔ مردم مي‌گرفتند و خود مصرف مي‌كردند. مادر روح‌الله، هرچند وقت يك‌بار فرزند خود را با مشكي پر از ماست به خانهٔ بيماران مي‌فرستاد تا به درمان آن‌ها كمك كرده باشد. با اين‌حال خانهٔ آن‌ها نيز از گزند بيماري وبا مصون نماند و در پانزده‌سالگي روح‌الله در سال ۱۲۹۷، ابتدا صاحبه خانم، عمهٔ او و اندكي پس از او هاجر، مادرش قرباني اين بيماري شده و هر دو درگذشتند.[۱][۷][۲۳][۲۴][نيازمند منبع]

نوجواني

روح‌الله نوجوان در سن پانزده‌سالگي بعد از آموختن دروس مقدماتي حوزه، آماده‌ي ورود به مرحله‌ي جديدي از تحصيلات خود شده بود. در آن زمان، آشنايي او به ادبيات و زبان عرب و فارسي بيش از مقدار مورد نياز براي طلبه‌ها بود. به منطق و فنون استدلال به خوبي آشنا بود. خط را بسيار زيبا مي‌نوشت و پي‌گير اخبار شهر و كشور بود. او در همه‌ي فعاليت‌هاي مربوط به جوانان مدافع شهر شركت مي‌كرد، براي مثال جمعه‌ها به ميدان مشق تير مي‌رفت تا فنون دفاع را بياموزد.[۱][نيازمند منبع]

در آن سال‌ها، با وجود آن‌كه رفاه مادي دو برادر به دليل وجود املاك و زمين‌هايي كه از پدرشان برجا مانده بود تضمين شده بود، اما وجود ناامني‌ها و بي‌قانوني‌ها موجب شده بود تا زندگي آن‌ها به سختي پيش برود. علاوه بر دشمني‌هاي مداوم ميان زمين‌داران منطقه، وجود قبايل بختياري و لرهاي مناطق اطراف كه هر چند وقت يك‌بار به خمين حمله مي‌كردند موجب ايجاد ناامني در اين شهر شده بود. يك بار وقتي يك سالار بختياري به نام «رجب‌علي» با افراد خود به شهر حمله كرده بود، خميني جوان همراه با برادران خود اسلحه به دست گرفت و از خانه‌ي خود دفاع كرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






اين مطلب درفهرست موضوعات وبسايت-رديف: زندگینامه امام خمینی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 15 خرداد 1393برچسب:, | 9:46 | تهيه وتنظيم مطالب توسط : سیدمحمدباقری | | بازديد :